حضرت زینب(س) الگوی جاودانه:
"زن امروز دنیا الگو میخواهد. اگر الگوی او زینب (س) و فاطمه زهرا (س) باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشیاری در درک موقعیتها و انتخاب بهترین کارها؛ ولو با فداکاری و ایستادن پای همه چیز برای انجام تکلیف بزرگی که خدا بردوش انسانها گذاشته است، همراه باشد. زن مسلمانی که الگویش فاطمه زهرا یا زینب کبری(علیهم السّلام) باشد، این است.اگر زن به فکر تجملات و خوشگذرانیها و هوسهای زودگذر و تسلیم شدن به احساسات بیبنیاد و بیریشه باشد، نمیتواند آن راه را برود؛ باید این وابستگیها را که مثل تار عنکبوت بر پای یک انسان رهروست، از خود دور کند، تا بتواند آن راه را برود."
"زینب کبری (سلاماللَّهعلیها) یک شخصیت همهجانبه بود. اسلام زن را به این طرف سوق میدهد.زن با نقاط قوّت زنانه خود - که خدای متعال در وجود او به ودیعه گذاشته و مخصوص زن است - همراه با ایمان عمیق، همراه با استقرار ناشی از اتکاء به خداوند، و همراه با عفت و پاکدامنی - که فضای پیرامون او را نورانیت میبخشد - میتواند در جامعه یک نقش استثناییِ اینگونه ایفا کند؛ هیچ مردی قادر به ایفای چنین نقشی نیست. مثل کوه استواری از ایمان، درعینحال مثل چشمه جوشانی از عاطفه و محبت و احساسات زنانه، تشنگان و محتاجان نوازش را از چشمه صبر و حوصله و عاطفه خود سیراب میکند. انسانها در چنین آغوش پُربرکتی میتوانند تربیت شوند. اگر زن با این خصوصیات در عالمِ وجود نبود، انسانیت معنا پیدا نمیکرد. این، معنای ارزش زن و تشخص زن است؛ چیزی که مغز متحجرِ مادی غربیها نمیتواند آن را بفهمد. کسانی که از دین و معنویت بهره ای نبردهاند، نمیتوانند چنین عظمتی را درک کنند. آنهایی که شاخصه زن را در زیور و آرایش و سبکسری و بازیچه قرار گرفتن در دست مردان میدانند، نمیتوانند اساس هویت زنانه را در منطق اسلام و در نظر اسلام درک کنند.زینب کبری برای زنان ما در طول تاریخ یک الگوست؛ عقل و متانت، قدرت و شجاعت، شور و احساس عاطفی، صراحت زبان، متانت دل، استواری روح؛ درعینحال، مادرانه، خواهرانه، با همه انسانها برخورد کردن، در محیط خانه شمع محبت را روشن نگه داشتن، همسر و فرزندان را بر سر سفره محبت و عاطفه خود دور هم جمع کردن؛ اینها خصوصیات زن مسلمان است.امروز در جامعه ما خوشبختانه از این نعمت بزرگ، سهم وافری باقی است؛ اگرچه دشمنان سعی میکنند آن را تاراج کنند و از بین ببرند. اما در کشورها و جوامعی که زن چنین هویتی ندارد، میبینید پایههای تربیت مردم میلنگد و فضای اخلاقی و معنوی جامعه هم دچار مشکل میشود. همه ارزشهای معنوی را میتوان از درون کانون گرم خانواده - که محور آن، زن خانواده است؛ کدخدای این مجموعه، آن مجسمه عاطفه است - بیرون کشید و معنویات را در سطح جامعه گستراند. امیدواریم دختران جوان و زنان جامعه ما در الگوی زینب کبری دقت کنند و هویت و شخصیت خود را در آن ببینند؛ بقیه چیزها فرعی است. جوهر ذات یک انسان اگر تعالی و روشنایی و شفافیت پیدا کند، همه چیز در مقابل او کوچک میشود و قدرت او بر همه کارهای دیگر، برای او تأمین میگردد.
آنکه در او جوهر دانایی است
بر همه کاریش توانایی است" 2
کلمات کلیدی:
عدالت در عقاید افلاطون
افلاطون معتقد است فقط سه چیز ارزش دارد: عدالت، زیبائى، حقیقت و مرجع این سه چیز به یک چیز را افلاطون به یک چیز مىداند و آن خیر است پس فقط یک چیز که باید در پى آن بود«خیر» است و آن چیزى که در پى آن بودن اخلاق است«خیر» است. لازم است مطلب را توضیح دهیم
افلاطون عدالت اجتماعى را اینچنین تعریف کرده است
عدالت آن است که کسى آنچه حق او است به دست آورد و کارى را در پیش گیرد که استعداد و شایستگى آن را دارد.»
درباره عدالت فردى مىگوید
عدالت در فرد نیز نظام و انتظام مؤثر و منتیج است، هماهنگى قواى یک فرد انسانى است به این معنى که هر یک از قوا در جاى خود قرار گیرد و هر یک در رفتار و کردار انسان تشریک مساعى کند»
پس مى بینیم که عدالت را چه عدالت فردى و چه عدالت اجتماعى به توازن و تناسب تعریف کرده است توازن و تناسب یعنى زیبائى پس بازگشت عدالت به زیبائى است
از طرف دیگر: زیبائى دو نوع است محسوس و معقول. زیبایى محسوس مانند زیبایى یک گل، یا زیبایى طاووس، یا زیبائى یوسف. اما زیبائى معقول که با عقل قابل ادراک است نه با حس، مانند زیبائى راستى، زیبائى ادب، زیبائى تقوا، زیبائى ایثار و خدمت. زیبائى معقول همان است که از آن به «نیکى» یا «حسن عمل» یا «خیر اخلاقى» تعبیر مىکنیم. زیبایى عدالت از نوع زیبائى معقول است نه محسوس پس بازگشت عدالت به «خیر» و«نیکویى» است
. از طرف دیگر: عدالت، ناموس اصلى جهان است.در همه نظام هستى اصل عدالت و انتظام و تناسب به کار رفته است. جهان به دل و تناسب بر پا است. لهذا اگر کسى از عدالت تخطى کند و «اگر فردى از حد استعدد و قابلیت طبیعى خود پا فراتر گذاشت،مىتواند براى مدت معینى امتیازات و منافعى تحصیل کند ولى خداوند عدالت و انتقام، او را تعقیب خواهد کرد .. . طبیعت مانند راهنماى یک ارکستر است که با باتون مخوف خود، هر سازى را که سر ناسازگارى داشته باشد به جاى خود مىنشاند، و صدا و آهنگ طبیعى او را باز مىگرداند».
از نظر افلاطون اگر کسى فیلسوف بشود، جبرا و قطعا خوب خواهد بود، محال است که کسى واقعا فیلسوف باشد و فاقد اخلاق نیک باشد، چون بد بودن از نادانى است
علیهذا حقیقت عبارت است از درک عدالت جهانى، و درک عدالت اخلاقى
کلمات کلیدی:
انسان، از نخستین ادوار زندگی اجتماعی، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی ، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت، فصل بندی ها و تقویم دهقانی و زراعی را به وجود آورد. نخستین محاسبه فصل ها، بی گمان در همه جوامع با گردش ماه که تغییر آن آسانتر دیده می شد صورت گرفت. و بالاخره در نتیجه نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت. سال در نزد ایرانیان از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم شده و همان طور که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است آغاز سال ایرانی از زمان خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود، وقتی که آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربیعی ، و طالع سرطان بود.
جشن نوروز را به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز با آن که جشن را به جمشید منسوب می کند یادآور می شود که : «آن روز که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود».
آورده اند که در زمان حضرت رسول (ص) در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند که امروز نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان. فرمود: آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد وابرها را فرمود که به آنان ببارند از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر روزی بر ما نوروز بود.
و نیز حدیثی است از معلی بن خنیس که گفت: روز نوروز بر حضرت جعفر بن محمد صادق در آمدم گفت آیا این روز را می شناسی؟ گفتم این روزی است که ایرانیان آن را بزرگ می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. پس حضرت صادق گفت سوگند به خداوند که این بزرگداشت نوروز به علت امری کهن است که برایت بازگو می کنم تا آن را دریابی. پس گفت: ای معلی ، روز نوروز روزی است که خداوند از بندگان خود پیمان گرفت که او را بپرستند و او را شریک و انبازی نگیرند و به پیامبران و راهنمایان او بگروند. همان روزی است که آفتاب در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و زمین در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزی است که کشتی نوح در کوه آرام گرفت. همان روزی است که پیامبر خدا، امیر المومنین علی (ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را از کعبه به زیر افکند. چنان که ابراهیم نیز این کار را کرد. همان روزی است که خداوند به یاران خود فرمود تا با علی (ع) به عنوان امیر المومنین بیعت کنند. همان روزی است که قائم آل محمد (ص) و اولیای امر در آن ظهور می کنند و همان روزی است که قائم بر دجال پیروز می شود و او را در کنار کوفه بر دار می کشد و هیچ نوروزی نیست که ما در آن متوقع گشایش و فرجی نباشیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.
جشن نوروز دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را پس از جمشید یک ماه می نویسد: « چون جم درگذشت پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف، 5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، 5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان ، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزگران. ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبه آخر سال» آغاز می شود و در «سیزده بدر» پایان می پذیرد. ازآداب و رسوم کهن پیش از نوروز باید از پنجه، چهارشنبه سوری و خانه تکانی یاد کرد.
بنابر سالنمای کهن ایران هر یک از 12 ماه سال 30 روز است و پنج روز باقیمانده سال را پنجه، پنجک، یا خمسه مسترقه، گویند. این پنج روز را خمسه مسترقه نامند از آن جهت که در هیچ یک از ماه ها حساب نمی شود. مراسم پنجه تا سال 1304 ، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرارداد، برگزار می شد.
از جمله آیین های این جشن 5 روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی حاکم و امیری انتخاب می کردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می کرد. ابوریحان از مردی بی ریش یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان « میرنوروزی» دوران حکومتش را « بیش از 5 روز» نمی داند.
از برگزاری رسم میر نوروزی، تا لااقل 70 سال پیش آگاهی داریم. بی گمان کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباس های قرمز رنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر وخیابان می بینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم می کنند و پولی می گیرند بازمانده شوخی ها و سرگرمی های انتخاب «میر نوروزی» و «حاکم پنج روزه » است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده می شوند و آنان در شعرهای خود می گویند: «حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه».
کلمات کلیدی:
در زمان ایران باستان و همچنین پیروان امروزی آیین بهی(زردشتی) از آنجا که برای اهورا خالق مطلق گیتی سمت و سویی جغرافیایی و مادی قائل نیستند هر جا که فروغی دیده شود آن را نشانه ای صوری از وجود روشنایی و حقیقت و وجود اهورا مزدا می دانند ، از این روست که در هنگام نماز رو به فروغ نماز می گذارند .
در تعلیمات آیین بهی انگره مینو ( از دو بخش انگره + مینو تشکیل میشود انگره به معنی فشرده و خلل رسانی است و مینو از «من» می آید که در زبان سنسکریت به معنی دانش است ) سبب بدی و زشتی و پلیدی در تاریکیست و در نقطه مقابل آن سپنتا مینو * ( از دو بخش سپنتا + مینو تشکیل شده در اینجا سپنتا به معنای سود رسانی و مینو هم معنی قبل است ) قرار دارد که سبب خیر و خوبی و نیکیست و در روشنایی و فروغ جاودان قرار دارد .
همچنین آتش در زمان باستان دارای خاصیت ضد عفونی و در واقع از بین برنده بیماری و بدی بوده که اینها همه به خواست اهورا مزدا بدست انگره مینو تولید میشدند .
از این جهت و دلایل دیگر برای تقدیس آتش است که در آیین باستانی ایران آتش تقدیس میشده و اکثر مراسم و جشن ها با حظور آتش بر گزار میشده و می شود .
البته دلیل دیگری نیز وجود دارد و آن آتشی است که زرتشت با خود به همراه داشته و بی دود بوده ، بحث در مورد آن آتش از حوصله این نوشت خارج است ، برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب فروغ زردشتی .(9)
و یا در آخرین شب سال قرار دارد که جشن اصلی همسپتدم وآخرین گهنبار( در واقع گهنبار ها شش فصل نا متساوی و شش تقسیم سال به شمار می روند که بر اساس زندگی جوامع دامدار و کشاورز این چنین تقسیم به وجود آمده است )(13)
البته این تقسیم بندی مختص به آیین زرتشتی نیست ، چه پیش از زرتشت نیز در ایران و هند چنین گاهنبار هایی وجود داشته که با خواندن سرود ها و ادعیه های ویژه مذهبی و نماز برگزار میشده )(14) و جشن آفرینش انسان است .
( گهنبار مواقع آفرینش و خلقت زمین است در کل شش گهنبار عبارتند از : 1: میدیوزرم – Midyuzarm- 2: میدیوشم – Midyushcm 3: پیتی شهیم - Pityshahim 4 : ایاترم – Ayathcrm 5: میدیارم – Midyarem 6 : همسپتمدم - Hamaspatmadam و این شش با احتساب تاریخ فعلی به ترتیب :
1 : از یازده تا پانزدهم اردیبهشت ماه
2: از یازدهم تا پانزدهم تیر ماه
3 : از بیست و شش تا سی شهریور ماه
4 : ازبیست و شش تا سی مهرماه
5 : از ده تا چهار ده دی ماه
6 : از بیست و پنج تا آخر اسفند ماه )
گوشه ای از سنن مختلف ایرانی که رو به فراموشی هستند
لُرک آجیل مشکل گشا :یکی از مراسم بسیار مورد توجه شب چهارشنبه سوری ، تشریفات فراهم آوردن آجیل مشکل گشا می باشد . این آجیل وجهی تمثیلی دارد . هر کس که مشکل و گرفتاری داشته باشد با تشریفاتی این آجیل را تهیه و به عنوان نذر و فدیه میان دیگران پخش می نماید . ب
ی گمان در شکل اولیه ، این تقدیم و اهدایی بوده جهت فروهر ها که بر سفره مینهادند تا موجب خشنودی شان شود .
مخصوصا جوانان تازه داماد که هنوز عروس را به خانه نیاورده اند موظفند چنین کجاوه ای را به بام خانه عروس ببرند و اگر نتوانند از بام بالا روند ، باید پشت در خانه بروند و پنهان شوند که کسی نبیند و کجاوه را به طریقی به پشت اطاق برسانند تا چیزی دریافت کنند .( 18)
در تبریز آتش افروزی وگره گشایی از عناصر اصلی چهار شنبه سوری هستند.
آجیل چهار شنبه سوری و خشکبار ، از مهمترین عناصر و سنن این جشن در تبریز است . اگر دوست و میهمان تازه واردی در این شب داشته باشند ، از رسوم است که خوانچه ای آجیل و خشکبار برای او بفرستند .
دیگر ویژه گی های رسوم مردم تبریز آن است که از بام خانه ها به سر عابران آب می پاشند . این سنت از آداب کهن ایرانی است و در زمان ساسانیان معمول بوده است که در جشن نوروز به یکدیگر آب می پاشیدند . و هنوز در میان ارمنی ها و زرتشتی ها چنین رسمی باقی است .
در میدان ارک تبریز هم توپی بود چون توپ مروارید تهران و شیراز که زنان و دختران برای حاجت خواهی بدان متوسل می شدند .
مردم تهران در چندین سال پیش که از سر در نقار خانه بالا می رفتند ، کوزه ای آب ندیده با خود بالا می بردند و از آنجا به زمین می افکندند و می شکستند و کسانی که بدان جا دست رسی نداشتند ، از بام خویش کوزه را به زمین می افکندند . این کار در بسیاری از شهر های ایران هنوز معمول است و در سده های سوم و چهار هجری ، در بغداد نیز رایج بود . عقیده بر آن است که بلا ها و قضا های بد را در کوزه متراکم کرده اند و چون بشکنند آن قضا و بلا دفع شود . (22)
کردستان : در پایان وا پسین روز اسفند ماه ، یعنی در هنگام فرو نشستن آفتاب ، کردها خود را آماده افروختن آتش میکنند ..... در بالای بام ها و فراز کوهها ، آتش نوروز را با شکوه هر چه بیشتر می افروزند ( در حالی که اصل و بنیاد و علت آتش افروزی را که مربوط به نوروز نیست فراموش کردند ) و شادی می کنند ، پسران و دختران گروه گروه در پیرامون آتش می ایستند و پایکوبی و شادی می کنند .
......روستائیان در شب جشن ، گندم و نخود و کنجد و شاهدانه را توی ساج برشته میکنند و آنها را با دیگر میوه های خشک که گردو و پسته و ..... در هم می آمیزند و بدین شکل آجیل جشن را فراهم می کنند ( همان آجیل لرک یا هفت مغز ) ..... ، هم چنین در شب چهار شنبه سوری در آوند ( ظرف )های ویژه ای نگه میدارند. تا اگر کسی از خانواده شان بیمار شود ، از آن آب بدو بدهند ، چون باور دارند بیمار اگر از آب شب چهار شنبه سوری بنوشد بهبود می یابد . ... زنان نازا درآن شب به پشت بام ها می روند و هر یک کلید ( یا قفل ) بسته ای را با خود می برند و از روزنه خانه ای به سخن های مردمآن گوش میدهند . هر گاه از خوشی ها گفت و گو کنند ، می گوید : ای کلید به نیاز درونیم باز شو و خود کلید ( قفل ) را باز میکند و آنگاه با دلی خوش باز می گردد . 23
خراسان : مردم خراسان در شب چهار شنبه آخر سال ، نزدیک غروب آفتاب ، هر خانواده یا گروهی ، هفت یا سه بوته خار روشن می کنند . سپس پیر و جوان و کوچک و بزرگ از روی آتش می پرند و برای دفع شرور و زیان ، این شعر را می خوانند :
زردی ما از تو سر خی تو از ما
در برخی روستا ها ، هنگام پریدن از روی آتش ، این شعر را می خوانند :
آلا به در ، بلا به در دزد و حیز از دِها به در
در توضیح شعر دوم ، آلا ala همان آل است که زنی موهوم و لاغر اندام و بلند قد و سرخ روست که بینی اش از گِل و کارش دزدیدن جگر زنان زائوست .! دِها deha به آدم دزد و چشم دریده گویند .
با خواندن این ترانه ها و پریدن از روی آتش آل ها و دزد ها و زیانکاران را از روستا و خانه های خود می رانند .
دیگر رسوم شب چهار شنبه: همچنین دیگر رسوم شب چهار شنبه از قبیل : کوزه شکنی ، فال گوش ، گره گشایی ، بخت گشایی دفع چشم زخم و بخت گشایی کندر و خوشبو ، قلیا ( زاج سیاه را گویند ، و زاج خود از نمک های طبیعی است ، بی بو و بی مزه ) سودن ، آش بیمار ، فال گرفتن با بلونی ( کوزه دهانه گشاد ، شبیه شیشه های مربا ) ، در اکثر شهر ها و شهرستان های ایران کم و بیش و با اختلافاتی انجام میشود .
مثلا در مورد بخت گشایی سنت تقریبا یکیست اما در اصفهان محل آن سنگ سوراخی در قریه مورگان است ، در تهران و شیراز و تبریز توپ مروارید در همدان شیر سنگی و ...(24)
شیراز : آتش افروختن در معابر و خانه ها ، فال گوش ایستادن ، اسپند سوختن ، نمک گرد سر گرداندن ، در موقع اسفند دود کردن و نمک گردانیدن همراه با اوراد * ( دعا ها و ذکر ها ، جمع ورد ) مخصوصی است که زنان می خوانند . قلمرو چهار شنبه سوری در شیراز صحن بقعه شاه چراغ است و در آن جا نیز توپ کهنه ای است مانند توپ مروارید تهران زنان از آن حاجت میخواهند ( البته در گذشته دور که اینک در شیراز و تهران هر دو این رسم منسوخ شده است ). (25)
در سروستان (که در حدود نود و دو کیلومتری شرق شیراز قرار دارد ) نیز مراسم چهار شنبه سوری تشریفات خاصی دارد :
«در غروب آخرین چهار شنبه سال ، مراسمی بسیار ساده بر پا میشود . به این ترتیب که توی کوچه ها ، میدان ها و اغلب خانه ها ، خرمن های خار و گَوَن آماده را با شعله آتش می افروزند و همه با سرور و شادی از کوچک و بزرگ از روی آن می پرند و با هر پرشی این شعر را می خوانند :
هاجنگ شیر ، ها جنگِ شیر / بالا بی شین ، خود شیر اومد رسید .
و یا : سرخی تو از من زردی من از تو »(26)
ضحاک
توضیحات ، منابع و مآخذ:
کلمات کلیدی:
اموخته ام که......
با پول می شود خانه خرید ولی اشیانه نه .رختخواب خرید ولی خواب نه .ساعت خرید ولی زمان نه . می توان کتاب خرید ولی دانش نه
می توان مقام خرید ولی احترام نه.دارو خرید ولی سلامتی نه.خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره می توان قلب خرید ولی عشق رانه.
(چارلی چاپین)
کلمات کلیدی: