در قضیه 9 دی سال 88 یک نکته اساسی وجود دارد و آن نکته بر می گردد به هویت و ماهیت انقلاب یعنی همان روحی که حاکم بود بر اصل انقلاب ما و حضور عظیم بی نظیر تاریخی در سال 57 - در 9 دی این روح به شکل بارزی نشان داده شد - به طوری که جای انکار و تردید و تأمل را برای هیچکس از بدخواهان، دوستان، دشمنان و دیگران باقی نگذاشت. آن روح چه بود؟ روح دیانت حاکم بر دلهای مردم. پس اینجا ما دو عنصر در کنار هم داریم: یک عنصر عنصر مردم است که مردم در هر کشور و جامعه ای، اگرچنانچه همت کنند، بصیرت به خرج بدهند، عمل کنند و وارد میدان بشوند؛ همه مشکلات را می توانند حل کنند. یعنی بزرگترین کوهها در مقابل حضور مردم از بین می رود. می توانند کوههای بزرگ را جابجا کنند؛ این یک حقیقت آشکاری است که بسیاری از تحلیل گران اجتماعی این حقیقت را درست لمس و درک نکرده اند اما ما این را لمس کرده ایم.
کلمات کلیدی:
وقتی نام جهاد اقتصادی شنیده می شود،شاید اولین مفهومی که به ذهن می رسد،اقدامی تخصصی است که تنها طیف خاصی از افراد جامعه را شامل می شود،افرادی که فعالان سیاسی هستند ،یا کارشناس اقتصادی هستند . اما واقعیت این است که...
وقتی نام جهاد اقتصادی شنیده می شود،شاید اولین مفهومی که به ذهن می رسد،اقدامی تخصصی است که تنها طیف خاصی از افراد جامعه را شامل می شود،افرادی که فعالان سیاسی هستند ،یا کارشناس اقتصادی هستند . اما واقعیت این است که این مفهوم به تنهایی هیچ کدام از این مضامین را در بر نمی گیرد،بلکه گستره آن همه ی افراد جامعه را پوشش می دهد و هر فردی با هر تخصص یا حرفه ای می تواند در اجرای این هدف قدم بردارد و نقش آفرینی کند.به طور کلی ماهیت حرکت جهادی این گونه است که تمام طیف جامعه را در بر می گیرد،ما دراین مقاله نمی خواهیم به بررسی بعد جهادی این مفهوم بپردازیم بلکه هدف بعد اقتصادی آن است. تنها استفاده ای که از کلمه جهاد میکنیم همین جامعیت این مفهوم است. بنابراین جهاداقتصادی تنها شامل فعالان اقتصادی در بازار کار و سرمایه نمی شود،بلکه زنان خانه دار را نیز شامل می شود.
اما در حقیقت یک بانوی خانه دار چگونه می تواند در این عرصه مفید واقع شود؟آیا بستر مناسب برای فعالیت این گروه ازافراد جامعه فراهم شده است؟ و یا به طور کلی پیش نیازهایی لازم است یاخیر؟
اگر بخواهیم نگاهی به تاریخچه حضور زنان خانه دار در فعالیت های اجتماعی و سیاسی بیندازیم، نزدیکترین نقطه روشن در زمان جنگ بود،در واقع به سالهای آغازین انقلاب می رسیم. در سالهایی که به واقع جنبشی همه جانبه اتفاق افتاد.بانوان و دختران در این برهه از زمان نقش بسزایی داشتند،نخستین و مهمترین نقش آنها اداره و حمایت از کانون خانواده در شرایط دشوار بود که با سعه صدر، بسیاری از مشکلات را در نگاه سربازان جبهه ی حق، سهل می کردند.شرکت آنها در فعالیت های فرهنگی و آموزشی ،استفاده مفید ازنیروی کارجدیدی بود که تا ان روز بالقوه مانده بود . منظور ما ازیادآوری آن روزها این است که بدانیم امروز هم در نقطه حساسی از تاریخ ایستاده ایم.جایی که باید نقطه عطفی شود برای آیندگان.بنابراین باید بکوشیم تا تمام نیروهای بلقوه در کشور را فعال کنیم.هر کس به نوبه خود و به اقتضای شرایط و امکانات خود.
بانوان درشرایط دشوار اقتصادی که بیشتر افراد جامعه را درگیر خود کرده است،با مصرف درست و بهینه و با مدیریت منابع موجود، می توانند گامی موثر در جهت بهبود شرایط در محیط خانواده ایفا کنند.همچنین با تربیت درست فرزندان،فرهنگ استفاده مطلوب و عدم اسراف را در جامعه ترویج دهند .
بانوان درشرایط دشوار اقتصادی که بیشتر افراد جامعه را درگیر خود کرده است،با مصرف درست و بهینه و با مدیریت منابع موجود، می توانند گامی موثر در جهت بهبود شرایط در محیط خانواده ایفا کنند.همچنین با تربیت درست فرزندان،فرهنگ استفاده مطلوب و عدم اسراف را در جامعه ترویج دهند.
متاسفانه در حال حاضر کشور ما درگیرفرهنگ رفاه طلبی افراطی و مصرف بیش از توان تولیدی است.
اصولا در جامعه ای تورم ایجاد می شود که تقاضای کالاها بیشتر از عرضه آنها باشد.وقتی در جامعه فرهنگ پس انداز جایی نداشته باشد ، نقدینگی افزایش می یابد و قیمت کالاها هر روز بالاتر می رود.
از کجا باید درست شود؟از خانه با مدیریت صحیح اقتصادی وپس انداز، یا از جامعه با کم کردن مخارج دولتی و یا برنامه ریزی صحیح؟
درحال حاضر بحث ما در رابطه با بانوان و نقش آنها در توسعه است.بنابراین دولت وتصمیمات دولتی را کنار می گذاریم و تنها درچارچوب خانواده ادامه می دهیم.
جهاد اقتصادی را می توان توسعه و رشد همه جانبه تلقی کرد.با این تلقی، درست است که نقش بانوان خانه دار را در توسعه بررسی کنیم.اولین نقش،همان توسعه فرهنگ خانواده است.که با تربیت درست فرزندان عملی می شود.شاید سؤال ایجاد شود که تربیت صحیح فرزندان چه ارتباطی با جهاد اقتصادی دارد؟
واقعیت این است که جهاد اقتصادی،امری نیست که تنها امسال به آن می پردازیم ،بلکه راهی است که باید امتداد داشته باشد تا به نتیجه برسد.بنابراین حرکتی که امروز آغاز شده ،فردا به دست جوانانی سپرده می شود که اکنون در کانون خانواده پرورش می یابند.
نقش حمایتی بانوان در خانواده،تأثیر بسزایی در روحیه کار و تلاش اقتصادی مردان دارد.اما از این نقش که بگذریم به تأثیر زنان در مدیریت و برنامه ریزی خانواده می رسیم.
مهمترین پیش نیاز برای رشد،برنامه ریزی صحیح است.این مهم چه در خانواده و چه در بعد جامعه، اهمیت بسیار دارد.اساسأ تا برنامه ریزی نباشد و افقی مشخص نشود حرکت سمت و سوی درستی پیدا نخواهد کرد.اگر خانواده ها برنامه ریزی درستی برای آینده خود و فرزندان خود داشته باشند،می توانند با صرف منابع کمتر به اهداف خود برسند.بخشی از این منابع هزینه مالی و برخی هزینه فرصت بردوش خانواده ها می گذارد.زمانی که یک بانوی خانه دار در خانه برای اداره امور منزل صرف می کند،هزینه ای دارد،در واقع او می توانست در آن فرصت به فعالیت اقتصادی پرداخته و درآمد کسب کند.بنابراین باید برای این زمان برنامه ریزی کرد.اما برنامه ریزی تنها به این مفهوم نیست،برنامه ریزی برای بودجه خانواده یا همان دخل و خرج خانواده بسیار مهم است.
واقعیت این است که جهاد اقتصادی،امری نیست که تنها امسال به آن می پردازیم ،بلکه راهی است که باید امتداد داشته باشد تا به نتیجه برسد.بنابراین حرکتی که امروز آغاز شده ،فردا به دست جوانانی سپرده می شود که اکنون در کانون خانواده پرورش می یابند .
شاید بگویید، در شرایطی که ثبات اقتصادی وجود ندارد .برنامه ریزی هیچ ضمانت اجرایی ندارد بنابراین سودی هم نخواهد داشت.این امر تاحدودی صحیح است در واقع درست است که در شرایط عدم اطمینان،ممکن است برنامه ریزی ها درست از آب درنیاید.اما این به این مفهوم نیست که همه شرایط در یک آن تغییر خواهد کرد.حتی اگر اینگونه شود باز هم افرادی که برنامه ریزی کرده اند،بهتر با شرایط جدید روبرو خواهند شد.بنابراین بهتر است هر خانواده برای آینده اقتصادی،تحصیلی و شغلی افراد خود برنامه ریزی انجام دهد و با مدیریت صحیح آن را به اجرا در بیاورد.
کلمات کلیدی:
.
کار علاوه بر اینکه مانع انفجار عملى مىشود، مانع افکار و وساوس و خیالاتشیطانى مىگردد. پس در مورد کار مىگویند که هر کسى باید کارى را انتخاب کند که در آن استعداد دارد تا آن کار، علاقه او را به خود جذب کند. اگر کار، مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به خاطر درآمد و مزد بخواهد انجام دهد، این اثر تربیتى را ندارد و شاید فاسد کننده روح هم باشد. انسان وقتى کارى را انتخاب مىکند، باید استعدادیابى هم شده باشد. هیچ کس نیست که فاقد همه استعدادها باشد، ولى انسان خودش نمىداند که استعداد چه کارى را دارد. چون نمىداند، دنبال کارى مىرود که استعداد آن را ندارد و همیشه ناراحت است. مثلاً وضع دانشجویان ما با این کنکورهاى سراسرى وضع بسیار ناهنجارى است.
یکى از فواید کار، مسئله حفظ شخصیت و حیثّیت و استقلال است که تعبیرهاى مختلفى دارد، مثلاً آبرو. انسان آنگاه که شخصیّتش ضربه بخورد، آبرویش برود و تحقیر بشود، ناراحت مىشود. انسان در اثر کار ـ و مخصوصا اگر مقرون به ابتکار باشد ـ به حکم اینکه نیازش را از دیگران برطرف کرده است، در مقابل دیگران، احساس شخصیّت مىکند؛ یعنى دیگر احساس حقارت نمىکند.
دانشجو مىخواهد به شکلى که هست، این دو سال سربازى را نرود و عجله هم دارد به هر شکلى که هست در دانشگاه راه پیدا کند. وقتى آن ورقهها و پرسشنامهها را پر مىکند، چند جا که دیپلمش به او اجازه مىدهد، نام نویسى مىکند. هرجا را که در آمدش بیشتر است، انتخاب مىکند و چه بسا جایى را انتخاب مىکند که اصلاً ذوق آن را ندارند؛ یعنى سرنوشت خود را تا آخر عمر به دست یک تصادف مىدهد. این آدم تا آخر عمر خوشبخت نخواهد شد. چه بسا این فرد ذوق ادبى اصلاً ندارد، ولى با وجود دیپلم ریاضى احتیاطا در ادبیات یا الهیّات [هم اسم] مىنویسد. بعد آنجاها قبول نمىشود و مىآید اینجا؛ جایى که نه استعدادش را دارد و نه ذوقش را و تا آخر عمر کارى دارد که آن کار، روح و ذوقش را جذب نمىکند.
بیشتر کارهاى ادارى هم این گونه است. البتّه ممکن است به بعضى کارها شوق داشته باشند، ولى در اکثر موارد، خود کار ادارى ابتکار ندارد و فقط تکرار است و شخص اجبارا براى اینکه گزارش غیبت ندهند و حقوقش کم نشود، با وجود بىمیلى شدید، آن چند ساعت را پشت میز مىنشیند. این مسئله هم صدمهاى به فکر و روح انسان مىزند. انسان باید کارى را انتخاب کند که آن کار عشق و علاقه او را جذب کند و از کارى که علاقه ندارد، باید صرف نظر کند هرچند درآمدش زیاد باشد.
کلمات کلیدی:
همه پدر و مادر ها دوست دارند فرزندانی مسؤولیت پذیر ، مهربان ، صادق و دلسوز تحویل جامعه دهند . اما آموزش این ها مثل تعلیم شنا یا فوتبال یا نواختن پیانو نیست . والدین مشتاقانه می پرسند آیا آموختن اعمال مذهبی به کودکم کمک خواهد کرد؟ خواندن مجله های معنوی و اخلاقی چطور؟ اگر کودکم را در گروه های خدمات اجتماعی بگذارم چطور؟ البته این کارها به این مقصود بسیار مفید و یاری دهنده خواهد بود . اما آنکه واقعا شخصیت کودک را می سازد، خصوصیات خود پدر و مادر است.
بهترین روش برای ذره ذره تزریق کردن این ارزش ها به کودک آن است که پدر و مادر ، خود ، الگوهای قوی و امروزی برای او باشند . عمر برای آن سپری می شود که بزرگترها ، خالق بزرگترهای دیگری باشند . والدینی که حساسیت واقعی خود را نسبت به احساسات و نیازهای کودکشان به او ثابت می کنند در واقع به او می آموزند که احساسات دیگران را بشناسد و دوستشان بدارد .
ارزش ها را نمی توان از کتاب ها و مقالات آموخت . کودکان ارزش ها را خیلی قبل تر از آن هنگام که قدرت خواندن و بحث کردن پیدا کنند می آموزند . ارزش ها ، در روابط متقابل و ساده زندگی روزمره پایه گذاری می شوند . اگر کودکتان شما و ارزش هایتان را دوست دارد و به آنها احترام می گذارد ، برای زندگی خود آنها را خواهد پذیرفت و ارزش های خود خواهد کرد.
نشان دادن عشق بی پایان خود به فرزندان، زیر بنای پدر و مادر خوب بودن است. خوشبختانه، این کار برای بسیاری از پدر ها و مادر ها آسان است. والدین به گونه ای آفریده شده اند که فرزندان خود را دوست بدارند. ما عشق خود را با ابراز علاقه و محبت نشان می دهیم. در آغوش کشیدن یک نوزاد، آرام کردن کودکمان با بوسیدن یا تقدیم کردن یک لبخند اطمینان بخش به نوجوانمان، راه های نامحسوسی برای گفتن این حقیقت هستند که «من دوستت دارم». ما همیشه علاقه مان را با فهمیدن آنچه کودکمان در هر مرحله از زندگی نیاز دارد نشان می دهیم و آن را برایش فراهم می کنیم. این یعنی برای کودک خردسال سرچشمه امنیت بودن و برای کودک نوپا، فراهم کردن محیطی سرشار از دلگرمی و تشویق. برای کودکانی که در سن مدرسه هستند، معلم درس های زندگی بودن و برای نوجوان، راهنمایی کردن به موقع و عاقلانه.
کلمات کلیدی:
کودکان به صورتهای مختلف تحت تأثیر روابط بین پدر و مادرشان هستند. اول آنکه پژوهش ها نشان داده، بزرگسالانی که یک ازدواج سرشار از عشق و محبت دارند، بر فرزندانشان تأثیر گذار ترند. آنها صبورترند و به نیازهای کودکانشان بیشتر توجه می کنند. والدینی که به علت مشاجرات، شاد نیستند، هنگام ارتباط برقرار کردن با فرزندانشان دچار مشکل می شوند. رفتارهای آنها متناقض است و اغلب برای منظم کردن کودکشان، بدرفتاری می کنند. مشکلات آنچنان آنها را به خود مشغول کرده است که به اندازه کافی قادر به نگهداری فرد دیگری نیستند. از طرف دیگر، در آن دسته از ازدواج ها، که ارتباط خوب والدین به طور عمیقی بر کودکانشان تأثیر می گذارد، کودک همیشه در حال رشد و شکوفایی است. وقتی کودکان می بینند که پدر و مادرشان با احترام به نظرات یکدیگر، مشکلات را حل می کنند، اولین درس را می آموزند. اینکه چگونه مشکلات را با خویشتنداری و بدون دعوا حل کنند. وقتی آنها می بینند که پدر و مادرشان به یکدیگر محبت دارند، احساس امنیت و آرامش می کنند. بزرگترین درسی که آنها می آموزند مربوط به زمانی می شود که زندگی مستقلی را آغاز می کنند. خاطرات و درسهای یک ازدواج خوب در زندگی همیشه با آنهاست. بهترین پدر و مادر ها بازیگوش ترین آنان هستند! آنهایی که همیشه به خاطر دارند داشتن تفریح به همراه بچه ها چقدر اهمیت دارد. نه به این معنا که پدر و مادر تفریحات افراطی داشته باشند یا هر لحظه از روز فرزندانشان را سرگرم کنند. به این معنی که با دنیای شاد کودکانشان همراه شوند و بخشی از بازی های آنها باشند. وقتی ما از یک رویداد به رویداد دیگر می رویم، ارزش استراحت بین آن را نادیده می گیریم. اما یک بازی ساده، عمیقاً پر معناست. بازی هایی مانند قایم باشک، وابستگی را به کودکان می آموزد. بازی های تخیلی به بچه ها کمک می کند بفهمند که هستند و که می خواهند باشند. توپ بازی به کودکان توانایی ورزشی شان را می شناساند و به آنها جوانمردی و تعاون می آموزد. بازی همچنین روشی است برای آنکه کودکان، ناکامی های زندگیشان را بهبود بخشند و ترمیم کنند. آنها احساسات مهم خود را با عروسک هایشان یا شکل بازی شان نشان می دهند. بعد از یک عکس برداری پزشکی، آنها دوست دارند دکتر بازی کنند و از شما عکس بگیرند. در این هنگام آنها احساس مسؤولیت می کنند. شاید والدین پر مشغله فکر می کنند برای بازی با عروسک ها یا خانه سازی با کودکانشان وقت ندارند. اما بازی واقعاً می تواند استرس های زندگی پر مشغله ما را کاهش دهد. وقتی پدر و مادر با فرزندانشان بازی می کنند، متوجه می شوند که به طور ناگهانی انرژی بیشتری دارند و احساس بهتری نسبت به خود و کودکانشان پیدا کرده اند. و از همه مهم تر، بازی، ما را به دنیای کودکانمان وارد می کند و چه روشی بهتر از این برای یک رابطه عمیق و پایدار با آنها وجود خواهد داشت؟ خیلی از والدین عقیده دارند استوار بودن در برابر کودکان کار سختی است. آنها نمی توانند قانون ها را هماهنگ کنند. آنها تهدید می کنند اما به آن عمل نمی کنند.«یک هفته از تلویزیون خبری نیست.» یک مادر ممکن است این جمله را به کودکش بگوید، تنها برای آنکه او را تنبیه کرده باشد و تفاوتی بین آن شب و شبهای دیگر ایجاد کند. اما عدم ثبات والدین، نتایج خوبی برای کودکانشان نخواهد داشت. وقتی بچه ها کوچک ترند، تسلیم محدودیت ها می شوند. آنها در جست وجوی قانونهای واقعی هستند. اما در دوران نوجوانی، هنگامی که آن قدرت لازم برای پدر و مادر بودن را در والدین خود نمی بینند، سعی می کنند الگوی خود را در جای دیگر جستجو کنند. در نظام های دیگری که به اصطلاح خانواده دوم او می شوند. عضوی از یک نظام طبقاتی کوچک و به هم پیوسته و بی قانون و با فرهنگی که بی مقدمه و بدون اصالت است. آنها در این دنیای جدید غرق می شوند. در این دنیای جدید، کودکان خوب، انرژی شان را در راه های خطرناک صرف می کنند. آنها بدون احساس گناه دروغ می گویند. الکل و مواد مخدر مصرف می کنند. در سنین پایین به سکس روی می آورند. آنها این کارها را انجام می دهند چرا که در دنیای خانواده دوم آنها این اعمال پذیرفتنی و مشروع است. آنها ممکن است به گرفتن یک نتیجه خوب، بد گمان باشند. زیرا رفتارهای ناراحت کننده والدین خود را به خاطر می آورند یا فکر می کنند این کارها عملی نیست. آنها اغلب محتاط عمل می کنند چرا که از آزار دادن و بی احترامی فرزندانی که احساس می کنند حق دارند آنچه دلشان می خواهد بگویند و انجام دهند، وحشت دارند. بنابراین چه باید کرد؟ راه حل آن است که توازنی بین حمایتی که از کودکانمان می کنیم و استقلالی که به آنها می دهیم برقرار کنیم و هم زمان ساختار روشنی از انتظاراتمان و اینکه چگونه دوست داریم رفتار کنند را در اختیارشان بگذاریم. ساختاری که ثابت و ناشی از طبیعت کودکانه او باشد و تعادلی بین دوست داشتن و محدودیت ها برقرار کند ، نشانه بهترین پدر و مادر هاست.
پیدا کردن زمانی برای سرگرمی و بازیگوشی!
می دانند چگونه بگویند نه!
کلمات کلیدی: