در انتظار دیدنت همه دلها بیقرارند ..... ای تک ستاره بهشت حسرت به دلمان نزار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به امید روزی که متن تمام اس ام اس ها یک جمله باشد و آن : مهدی آمد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سر راهت در انتظارم ..... برده هجرت صبر و قرارم ...... جز ظهورت ای گل زهرا ..... به خدا حاجتی ندارم
کجایى اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ولادت سه نور ولایت بر شما مبارک
ماه میلاد سه پرچم دار عشق
دلبر و دلداده و دلدار عشق
ماه میلاد سه ماه عالمین
سید سجاد و عباس و حسین(ع)
سه نور آمد به عالم پر ز احساس
معطر هر سه از عطر گل یاس
سه نور تابناک آسمانی
حسین بن علی ، سجاد و عباس
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دامن علقمه را عطر گل یاس یکی است
قمر بنی هاشمیان در همه ناس یکی است
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعبان شد و پیک عشق از راه آمد
عطر نفس بقیه الله آمد
با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین
یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعبان بهانه ای است برای دوستی با خدا ، لحظه هایت سرشار از این دوستی باد.
خدایا !
تو آنچنانی که من دوست دارم...
پس مرا آنچنان کن که تو دوست داری
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه امین
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش می شد اشک را تهدید کرد مدت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد در میان لحظه ها لحظه ی دیدار را نزدیک کرد
میلاد نور پیشاپیش مبارک
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
3) آن که بی باده کند جان مرا مست کجاست ؟ آن که بیرون کنداز جان و دلم دست کجاست؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آن که سوگند خورم جز به سر او نخورم آن که سوگند من و توبه ام اشگست کجاست
کجایى اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در کودکی خوانده بودیم" آن مرد درباران آمد"؛ غافل ازاینکه تاآن مردنیاید، باران نمی بارد
کلمات کلیدی:
محمد صلی الله علیه و آله را نباید تنها رسول عربی دانست که شکوه حضور پیامبرانه او برای همیشه انسان و انسانیت بوده است. پیامبری که جز سرنوشت جانها سرنوشت دلها را نیز در قبضه داشت.
از سویی حضور تاریخی ایشان در نقطهای تاریخی و در بستری جغرافیایی امری ناگزیر بوده است که خود باعث نگاهی مقطعی در تاریخ اسلام به شخصیت و سیره ایشان است.
نگاهی که البته به خاطر فرازمانی و فرامکانی بودن حضرت محدود به انسان آن روزگار نمیشود. اما شناخت آن در بستر زمانی و مکانی خودش حائز اهمیتی بسیار است.
اینجا یثرب است، محلههای فقیرنشینی که حالا ریگ کوچههایش همه عطر نام جدید خود را داد میزنند. اینجا «مدینة النبی» است. کنار خانه ابو ایوب انصاری که پیامبر بعد از هجرتش که تا امروز مبدأ هجرت ماست منزل گرفته و قرار است مسجدی ساخته شود. نخستین مسجد، میبینید همه دست به کارند، مهاجر و انصار ندارد. کار است و کار عشق است و عشق.
عمار یاسر است که سرود و رجزها را میشکند، پشتش از آن همه خشتی که بر آن گذاشتهاند خم شده؛ داد می زند: یا رسول الله کشتند مرا، باور کنید خودشان این همه باری که بر دوشم گذاشتهاند را نمیکشند.
پسر سمیه، اینها تو را نمیکشند، تو را آن دسته ستمکار خواهند کشت.»»
چه لبخندی میزند این مسلمان عاشق، شاید خاطر سمیه و یاسر را به یاد آورده، دوباره همه سرگرم کارند تا دیوارهای خانه خدا را بالا بیاورند، علی علیه السلام رجز میخواند.
لایستوی من یعمرالمساجدا / یداب فیه قائماً و قاعدآً / و من یری عن الغبار حائراً - هیچ گاه کسی که با کوشش تمام در حال قیام و قعود به کار ساختمان مسجد مشغول است با کسی که روی خود را از خاک و غبار میگرداند برابر نیست.
عمار از زبان علی یاد میگیرد و پشت سر هم تکرار میکند، به کسی برمیخورد؛ رو به عمار میگوید؛ ای پسر سمیه! شنیدم حرفهایی گفتی، به خدا قسم فکر کردم با عصایم بینیات را خرد کنم
پیامبر صلی الله علیه و آله شنید، برافروخت: «اینها را به عمار چه؟! او آنها را به بهشت میخواند و آنها او را به آتش. عمار پوست میان دو چشم و بینی من است...»
عمار، عمار، عمار ...
مدینه در خطر است. یهود، بنی وائل، قریش، بنی غطفان. همه با هم متحد شدهاند تا دیگر اسلام و مسلمانی نباشد.
هنوز تلخی سایه شکست احد از سپاه سه هزار نفری قریش باقی است، که ده هزار مرد جنگی به سوی مدینه روانهاند. خشکسالی است. آسیب پذیرترین منطقه شمال مدینه است. پیامبر صلی الله علیه و آله به دنبال تدبیری با اصحاب مشورت میکند.
سلمان که پیامبر از بندگی و غلامی نجاتش داده پیشنهاد حفر خندق را میدهد. نقشه حفر خندق کشیده شد و قرار است هر چند زرع را گروهی حفر کنند، سلمان با بازوان نیرومند خود مؤمنانه تلاش میکند. مهاجر و انصار را خوش طبعی افتاده، هر گروه او را از آن خود میدانند.
رسول الله میبیند و میشنود، لبخند میزند و شانه سلمان را مانند دلش میتکاند؛ «السلمان منا اهل البیت» - سلمان از خاندان ماست.
انگار تمام نخلستانهای مدینه را به دهقان زاده پارسی بخشیدهاند؛
سلمان، سلمان، سلمان...
الله اکبر، الله اکبر، اشهد ان لااله الاالله ... سیل خروشان جمعیت چه عاشقانه از همه سو به سمت مکه سرازیر است. چه کسی بر بام کعبه جرأت ایستادن کرده، این بلال بن رباح سیاهپوست است. غلام زادهای که سنگهای داغ و تفتیده ظهر هنگام مکه چه بوسهها که بر بدنش نزدهاند، وقتی که میخواستند از لات و منات و عزی بگوید و او احد، احد میگفت. حالا نماز ظهر است و پیامبر او را بر بام کعبه میخواند که در گوش تمام تاریخ فریاد بزند، شهادت بر بزرگی و یگانگی خداوند را . خالدبن اسید میگوید: سپاس خدای را که پدرم ابو عتاب زنده نبود تا این روزگار را ببیند که پسر رباح بر بام کعبه رود.
جبرییل دردهای جاهلی آنان را برای پیامبر خبر آورد. پیامبر حرفشان را که در غیر حضور او گفته بودند به ایشان باز گفت؛ خالدبن اسید، مسلمان شد و توبه کرد..
بلال، بلال، بلال...
و قدیمیترین بتی را که عرب میپرستید، «مناب» بود و عرب به نام وی «عبد منات» و «زید منات» نامگذاری میکرد ... و همین منات است که خدای (عزوجل) از او یاد کرده و فرموده است «و مناة الثالثه الاخری» و «منات» از آن هذیل و خزاعه بود و قریش و عرب همگی او را بزرگ میشمردند و این بزرگداشت همچنان بود تا پیامبر صلی الله علیه و آله در سال هشتم هجرت، همان سالی که خدای تعالی مکه را برایش گشود... نگون سارش ساخت... .
شاید این تحلیل که اگر پیامبر تمام تبلیغ خود را مبنی بر گسترش اسلام بر جمعیت اشراف و ثروتمندان بت مدار (و نه الزاماً بت پرست) مکه و اصولاً شبه جزیره عربستان متمرکز میکرد، اقبال بیشتری برای رواج اسلام پیدا میشد، با توجه به تاریخ پرنشیب و فراز اسلام در آغاز سخن چندان قابل دفاع به حساب نیاید و حتی پرسش و طرح مسأله نیز نابخردانه تلقی شود اما با کمی تأمل در همان زوایای پرفراز و نشیب متوجه میشویم که حداقل طرح این مسأله ما را به آگاهی بیشتر از سیره حضرت میرساند.
این که برده سیاه پوستی مانند بلال بن ابی رباح حبشی بر بام کعبه - که عالیترین و مقدسترین مکان در نزد مسلمانان است - برود و ندای توحید را فریاد بدارد، یا دهقان زاده جست جوگر حقیقت - سلمان فارسی- که در تحری حقیقت به غلامی یهودی دچار شد، منّا اهل البیت شود، یا کنیززادهای چون عمار یاسر از قربت، پوست میان دو چشم پیامبر خوانده شود.
و هزاران شاهد دیگر همه و همه گویای تنها یک نکته میتواند باشد که کارکرد اصلی تبلیغ و ترویج اسلام آن گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله خواستند تمام اولویت خود را در پرورش و به دست آوردن افراد مکتبی و مومنانی از این دست میداند.
تحلیل این که مشرکان اصلی مکه - که منظور همان سرکردگانی چون ابوجهل و ابوسفیان است وگرنه عوام مشرکین کالانعام و بل هم اضل تابع نتیجه عملی تئوری بت مداری که همان بت پرستی است، بودند - با تئوری بت مداری در اصل دغدغه وجودی حتی منات را هم نداشتند، نگاه زیاد دقیقی را نیز نمیطلبد، چرا که با فتح مکه و غیر از فتوحات دیگر است که سرکردگان بت مدار که دیگر حاصلی برای بتهای خود نمیبینند با تسلیمی که نمایانگر اصل بیاعتقادی به توانایی بتهاست، مسلمان میشوند و البته اسلامی که به نوعی میخواهند در این دین نیز خدا همان بتی باشد که از قبل آن بتوان به استثمار و استعمار از طریق حکومت خدا بر مردم پرداخت.
با این اوصاف بت مداری اشراف مکه چیزی جز اسباب معیشت و سلطه انگاری یک شیء توتم شده - توسط اشراف مشرک مکه - نبود و این خود مهمترین منافات را با به دست آوردن مکتب سلمان و بلال و عمار پروری دارد که رسول الله صلی الله علیه و آله در پی آن بود.
گفتیم اشراف بت مدار مکه بعد از ناچاری و این که گریزی از نیروی قاهر مسلمانان صدر اسلام نداشتند، مزورانه رو به اسلام آوردند و اگرچه پیامبر صلی الله علیه و آله با سیاست «تألیف قلوب» و ... سعی در جذب بیشتر آنها کرد که البته پرداختن و تحلیل آن در «این زمان» را باید به «وقت دگر» گذارد. اما نکته اصلی در این جاست که این گروه حتی با اسلام آوردن خود چه در زمان حیات مبارک پیامبر و چه بعد از رحلت ایشان - که به نوعی میتوان گفت تازه آغاز دورهای جدید بود - دست به بازخوانی بت مدارانه خود از اسلام زد.
غزوههایی که گاه بعضی از سپاه از همان اواسط اردو برمیگشت، توطئههای مکرر ترور، پیمان شکنیهای متحدان که به صراحت و در خفا دخالت ایادی داخلی در آن آشکار بود تا مخالفت صریح با فرماندهی اسامه بن زید در روزهای پایانی زندگی رسول الله صلی الله علیه و آله از جمله نشانههای حرکت این گروه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله بود.
اما بلافاصله بعد از رحلت پیامبر ما شاهد باژگونه شدن حتی بعضی از ارزشهای اصیل و نص اسلامی میشویم و این چیزی جز تلاش - این بار آشکار - همان گروه نیست که حتی توانستند بعضی از نهادهای مرجع و حتی اجرایی را نیز از آن خود کنند و به این ترتیب عمارها و سلمانها و ابوذرها به عنوان اصلیترین دستاوردهای عینی روزگار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله در انزوای خاموشی و کوشش مبارزه از الگو شدن خارج شده و نوعی از انحراف از همان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در جامعه اسلامی ریشه دواند که خیلی زود نیز با آغاز حکومت معاویه تبدیل به درختی تنومند و تنومندتر شده و باروری آن را در حکومت امویان و عباسیان به نظاره مینشینیم.
در اینجا ذکر این مسأله شاید بسیار قابل اهمیت باشد که تنها این خط امامت است که با وصل به جریان کر نبوت تکوینی توانست ریشههای اصیل اسلام و باور و تفکر اسلامی را حفظ کند و محمد صلی الله علیه و آله را که در پاسخ به علی از شیوه زندگی خود آن گونه توصیف میکند که گویی ذات خود اسلام است که در وجود صاحب کرامت چراغ مصطفوی فروزان شده است با ولایت و امامت یگانه میداند، وقتی حضرت میفرمایند «معرفت، اندوخته من است. خرد، بنیاد مذهب من است.» دوستی، اساس کار من است. شوق خنگ رهوار من است. یاد او مونس دل من است. اعتماد گنجینه من است. غم، رفیق من است. دانش سلاح من است. شکیبایی، ردای من است. رضا غنیمت من است. فقر، فخر من است. پارسایی پیشه من است. یقین توان من است. راستی، شفیع من است. پرستش، سرمایه کفایت من است. کوشش سرشت من است. نماز، شادی من است.»
دقیقاً بعد از رحلت پیامبر است که به قول سلمان با «انجام دادن و ندادن» آن چه رسول الله از آنان در اشارات و حتی دستورات مکرر خواسته بود، انحراف از معیار آن دسته از مسلمانان که ذکرشان رفت به وضوح قابل تماشا شد و از آن نمونه است.
زنانی که پیامبر آنها را برکت و قرة العین معرفی کرده، دست او را در غزوهها و سریهها و در موقعیتهای اجتماعی درخور شخصیتش گرفته و با نزول سورههایی اختصاصی برای آنان - سورهای با عنوان اختصاصی مردان در قرآن مجید وجود ندارد - نگاهی دیگر به او بخشیده شده است، درست ده سال بعد از رحلت پیامبر توسط حاکم مسلمین به حبس در خانه و بیخردی محکوم میشود.
میگویند برای موفقیت با زنت مشورت کن و برخلاف آن عمل نما و وقاحت به آن جا میرسد که حتی به بزرگ بانوی مقدس اسلام توهین شود و «بضعة رسول الله» آزرده شود. یا در مباحث دیگر نیز با مخالفت با احکام وضع شده توسط پیامبر، قضاوتهای خارج از حدود و ثغور احکام اسلامی و گسترش فتوحات به هر قیمتی به این انحراف بال و پر میدادند.
مآخذ:
- کتاب الاصنام، هاشم بن محمد کلبی- ترجمه جلالی نائینی ص 110
- محمد از ولادت تا وفات؛ دکتر علی شریعتی، دکتر سیدجعفر شهیدی ص 97 و ص
کلمات کلیدی:
در نظر دارم در دو مقوله سخن بگویم: یکی در معرفی روانشناسی دین، به این دلیل که در زمینهی روانشناسی دین به تعداد انگشتان یک دست به زبان فارسی کتابی نوشته یا ترجمه نشده و کتابهایی هم که نوشته یا ترجمه شده هیچکدام شان خودِ حوزهی معرفتی روانشناسی دین را معرفی دقیق و حتی نادقیق نکردهاند. دیگری در باب کتاب ولف بهعنوان یکی از بهترین کتابهایی که در زبان انگلیسی در باب روانشناسی دین نوشته شده است.
روانشناسی دین محل التقای دو سلسله دانشهاست: یک سلسله دانشهای روانشناختی و یک سلسله دانشهای دینپژوهانه (یا تحقیق دینی). روانشناسی دین در منطقه همپوشان این دو دسته دانشهاست. مجموعهی همه دانشهای که بهنحوی از انحا دربارهی دین سخن میگویند، دین به وجه عام خودش، و دینهای خاص که از مجموع آن به دانشهای دینی یا دین پژوهانه تعبیر میکنیم، به دو دسته بزرگ قابل تقسیماند: یک دسته دانشهای دین پژوهانهای هستند که با حقانیت و صدق یا بطلان و کذب ادیان و مذاهب هیچ کاری ندارند، نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش کاری دارند و نه با صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین خاصی کاری دارند. دین را به عنوان یک پدیده درنظر میگیرند و مطلقا از حق و باطل دم نمیزنند. دیگری، یک سلسله دانشهای دینپژوهانه که دقیقا مقصدشان بحث و حتیالمقدور تعیین صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عام یا دین خاصیست. در قسمت اول یعنی دانشهایی که به دین میپردازند ولی مطلقا کاری به صدق و کذب و حق و باطل ندارند، لااقل پنج دانش بزرگ بازشناسی شدهاند:
1? روانشناسی دین 2? جامعهشناسی دین 3? دینشناسی مقایسهای یا به تعبیر رایجتر در زبان فارسی تطبیقی – که بهنظر من تعبیر تطبیقی درست نیست - 4? تاریخ ادیان و 5? پدیدارشناسی دین. این پنج شاخه مطلقا کاری به صدق و کذب ندارند. هرکدام از این پنج شاخه خودشان زیر مجموعههایی هم دارند که با احتساب آنها نزدیک به 45 شاخه در این قسمت اول داریم.
دو تا علم دیگر هم وجود دارند که دینپژوهیاند ولی با صدق و کذب کار دارند: 1? فلسفهی دین و 2? الهیات. فلسفهی دین به صدق و کذب و حقانیت و بطلان دین به معنای عامش میپردازد و الهیات با صدق و کذب و حقانیت و بطلان مدعیات یک دین خاص سروکار دارد. از این لحاظ است که ما فلسفهی دین با صفت دین خاص یا با مضافالیه دین خاص نداریم اما الهیات حتما باید یا صفت یا مضافالیه دین خاص داشته باشد؛ الهیات اسلامی یا الهیات اسلام، الهیات مسیحی یا الهیات مسیحیت، الهیات بودایی یا الهیات بودا. اما فلسفهی دین وجه عام دارد، بهدلیل اینکه به دین خاص نمیپردازد بهطور کلی درباره دین و صدق و کذب دین سخن میگوید. روانشناسی دین با این تعبیری که عرض کردم میشود یکی از دانشهای دینپژوهانه که به قسمت اول مربوط میشوند یعنی به آن پنج علم اول نه این دو علمی که در آخر عرض کردم. از این منظر روانشناسی دین شاخهای از شاخههای دینپژوهی است.
اما از منظر دیگری وقتی نگاه کنیم میبینیم روانشناسی دین را باید شاخهای از شاخههای روانشناسی به حساب آورد. و آن وقتی است که ما توجه به این داشته باشیم که روانشناسی دانشی است که به روش تجربی، و نه روشهای غیرتجربی مثل روشهای فلسفی- عقلی یا روشهای شهودی- عرفانی به روان آدمی میپردازد. و از آنجایی که روان آدمی ساحتهای درونی فراوانی دارد و یکی از ساحتهای درونی روان آدمی هم ساحتی است که در روان مخالفان و موافقان دین پدید میآید، چه مومنان و ملتزمان به دین و چه کسانی که بیتفاوتند نسبت به دین و چه کسانی که سر ناسازگاری با دین دارند، در ذهن و ضمیرشان و در روانشان یک سلسله باورهای خاصی انعقاد پیدا میکند، یک سلسله عواطف و هیجانات خاصی، یک سلسله نیازها و خواستهها تحقق پیدا میکند. از آنجا که روانشناسی با هر ساحتی از ساحات آدمی سروکار دارد، طبعا یک ساحت از روانشناسی هم آن ساحتی است که میپردازد به باورها، احساسات و عواطف و هیجانات و نیازها و خواستههای کسانی که به وجه مثبت یا به وجه منفی یا به وجه بیطرفانه و خنثی با دین سروکار دارند. روانشناسی دین در این صورت شاخهای میشود از روانشناسی مثل روانشناسی ادراک یا روانشناسی رشد یا روانشناسی شخصیت و یا روانشناسی هنر و یا هر شاخهی دیگری از روانشناسی. شاخههای مختلف روانشناسی که دپارتمانهایی در دانشگاهها و پژوهشگاهها دارند، نزدیک به 62 شاخهاند و یکی از این 62 شاخه روانشناسی که البته شاخه کم اهمیتی هم نیست و مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم بسیار اهمیت پیدا کرده، روانشناسی دین است. بنابراین اگر دقت بفرمایید، یک جا از دین رسیدیم به روانشناسی دین و یک جا هم از روانشناسی رسیدیم به روانشناسی دین.
کلمات کلیدی:
ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر کرار شیر خدا مولود کعبه و
فرا رسیدن روز پدر را خدمت شما تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضایلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد به جهان
صد بار اگر کعبه ترک بر دارد
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
سرچشمه ی عشق با علی آمده است
گل کرده بهشت تا علی آمده است
شد کعبه حرمخانه میلاد علی(ع)
کز کعبه صدای یا علی آمده است
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
میلاد امام علی(ع)آغازگر اشاعه عدالت و مردانگی و معرف والاترین الگوی شهامت و دیانت، بر عاشقانش مبارک باد!
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب(ع)، مبارک باد
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
از دین نبی شکفته جان و دل من
با مهر علی سرشته آب و گل من
گر مهر علی به جان نمی ورزیدم
در دست چه بود از جهان حاصل من
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
تا حبّ علی و آل او یافته ایم
کام دل خویش مو به مو یافته ایم
وز دوستی علی و اولاد علی است
در هر دو جهان گر آبرو یافته ایم
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
تا که بر لب نامت ای زیباترین، می آورم
آسمان ها را تو گویی بر زمین می آورم
تو طلوع آفتابی، من اذان مغربم
زیر لب نام امیرالمؤمنین می آورم
کلمات کلیدی:
علی رب النوع زیبایی ها
علی رب النوع انواع گوناگون عظمت ها، قداست ها و زیبایی هایی است
از آنگونه که بشر همواره دغدغه داشتن و پرستیدنش را داشته و هرگز ندیده و معتقد شده بوده که ممکن نیست
بر روی خاک ببیند و ممکن نیست در کالبد یک انسان تحقق پیدا کند و ناچار می ساخته اما علی همان نیازی که پرومته
در استاطیر یونان روح انسان را از فداکاری اشباع می کرده و دموستس از عظمت و پاکی و صداقت سخن و ونوس از عظمت
و زیبایی روح و یا خدایان و مظاهر رب النوعه ای دیگر از شکست ناپذیری، بی باکی و فداکاری و یا خدایان دیگر از تحمل سختی
و رنج برای دیگران به خاطر، کی و خدایان دیگر از نهایت رقت و عظمت محبت و برکت روح برای دیگران این همه
را در یک رب النوع جمع کرده است. دکتر علی شریعتی (مجموعه آثار 26 ص 59).
ملاک حق
امام علی می گوید: ارزش مردان را بحق باید تعریف کرد و سنجید نه ارزش حق و حقیقت را به
" شخصیت و جلال و شکوه، رجال" چه مرد را رجل را - با اصل حق مقایسه کنید نه اینکه حق را براساس مرد،
حق و باطل ضوابط و مبناهایی دارند که باید آنها را بشناسی، به سابقه و لاحقه و شخصیت و چهره و هیکل
آدم ها کاری نداشته باش، آنها را با این اصل بسنج و محک بزن، اگر درست درآمد درست است. اگر نه بگو نه ولشان
کن هرچند بت هم باشند این آدم شکنی و شخصیت شکنی است در برابر حقیقت. دکتر علی شریعتی (مجموعه آثار 26 ص 101)
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی لست
تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما
با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
پیامک ولادت حضرت علی(ع)
حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد
خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
کلمات کلیدی: