سفارش تبلیغ
صبا ویژن
می دانم که برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استواری است که با آن تو را برمی گزیند و اینک، قلبم با اراده ای استوار با تو رازگویی می کند. [امام کاظم علیه السلام ـ در دعایش زمانی که او را به سوی بغداد می بردند ـ]
صبح سعادت: سربلندی عدالت ابادانی

 


 

شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام درباره اهمیت کار و جهاد اقتصادی در نگاه اسلام و پیشوایان دین می نویسد: بى‏کارى، در اسلام مردود و مطرود است و کار به  عنوان یک امر مقدّس شناخته شده است....


 

جهاد اقتصادی

در زبان دین، وقتى مى‏خواهند تقدس چیزى را بیان کنند، به این‏صورت بیان مى‏کنند که خداوند فلان چیز را دوست دارد. مثلاً در حدیث وارد شده است: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُومِنَ المُحتَرِف؛ خداوند مؤمنى را که داراى یک حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد» یا اینکه گفته‏اند: «اَلکادُّ عَلى عِیالِهِ کَالمُجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ؛ کسى که خود را براى اداره زندگى[اهل و عیالش] به مشقّت مى‏اندازد، مانند کسى است که در راه خدا جهاد مى‏کند.» آن حدیث نبوى معروف نیز فرموده است: «مَلعون مَن اَلقى کَلَّهُ عَلَى النّاسِ»؛ هر کسى که بى‏کار بگردد و سنگینى [اقتصادى] خود را بر دوش مردم بیاندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست. این حدیث در وسائل و بعضى کتب دیگر است. حدیث دیگرى در «بحار» و برخى کتب دیگر هست که وقتى در حضور مبارک رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره کسى سخن مى‏گفتند که فلانى چنین و چنان است، حضرت مى‏پرسید: کارش چیست؟ اگر مى‏گفتند کار ندارد، مى‏فرمود: «سَقَطَ مِن عَینى؛ یعنى در چشم من دیگر ارزشى ندارد». در این زمینه متون زیادى داریم. در همین کتاب کوچک «داستان راستان» از حکایات و داستان‏هاى کوچکى که از پیامبر و امیرالمؤمنین على علیه‏السلام و دیگر ائمه علیهم‏السلام نقل کرده‏ایم، فهمیده مى‏شود که چقدر کار کردن و کار داشتن از نظر پیشوایان اسلام مقدّس است. درست برعکس آن چیزى است که در میان برخى متصوّفه و زاهد مآبان و احیانا در فکر خود ما رسوخ داشته است که کار را فقط در صورت بیچارگى و ناچارى درست مى‏دانیم.

 یعنى هر کسى که کارى دارد، مى‏گوییم این بیچاره محتاج است و مجبور است که کار کند. فى حدّ ذاته، آن چیزى که آن را توفیق و مقدس مى‏شمارند، بى‏کارى است که خوشا به حال کسانى که نیاز ندارند کارى داشته باشند. حال کسى که بیچاره است، دیگر چه کار مى‏توان کرد؟ در صورتى که اصلاً مسئله نیاز و بى‏نیازى مطرح نیست.

 یعنى هر کسى که کارى دارد، مى‏گوییم این بیچاره محتاج است و مجبور است که کار کند. فى حدّ ذاته، آن چیزى که آن را توفیق و مقدس مى‏شمارند، بى‏کارى است که خوشا به حال کسانى که نیاز ندارند کارى داشته باشند. حال کسى که بیچاره است، دیگر چه کار مى‏توان کرد؟ در صورتى که اصلاً مسئله نیاز و بى‏نیازى مطرح نیست.

اولاً کار یک وظیفه است. حدیث «مَلعُون مَن اَلقى کَلَّهُ عَلَى النّاسِ» ناظر به این جهت است، ولى ما اکنون درباره کار از این نظر بحث نمى‏کنیم که کار یک وظیفه اجتماعى است و اجتماع حقّى برگردن انسان دارد و یک فرد هرچه مصرف مى‏کند، محصول کار دیگران است. اگر نظریه مارکسیست‏ها را بپذیریم، اساسا ثروت و ارزش و هر چیزى که ارزش دارد، تمام ارزشش به کارى بستگى دارد که در راه ایجاد آن انجام گرفته است. یعنى کالا و کالا بودن کالا در واقع تجسّم کارى است که روى آن انجام شده است. حال اگر این نظریه صد در صد درست نباشد، هر چیزى که انسان مصرف مى‏کند، دست کم مقدارى از ارزش آن در برابر کارى است که روى آن انجام گرفته است. لباسى که مى‏پوشیم، غذایى که مى‏خوریم، کفشى که به پا مى‏کنیم، مسکنى که در آن زندگى مى‏کنیم، هرچه را که نظر کنیم، مى‏بینیم در نتیجه کار دیگران غرق هستیم. کتابى که جلومان گذاشته و مطالعه مى‏کنیم، محصول کار دیگران است؛ آنکه تألیف کرده؛ آنکه کاغذ ساخته؛ آنکه چاپ کرده؛ آنکه جلد نموده و غیره. انسان در اجتماعى که زندگى مى‏کند، در محصول کار دیگران غرق است و به هر بهانه‏اى بخواهد، از زیر بار کار شانه خالى کند، همان فرموده پیامبر است که سنگینى او روى دوش دیگران هست بدون اینکه کوچک‏ترین سنگینى از دیگران به دوش گرفته باشد

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد امین جلیلوند 90/10/6:: 1:38 عصر     |     () نظر