عدالت در عقاید افلاطون
افلاطون معتقد است فقط سه چیز ارزش دارد: عدالت، زیبائى، حقیقت و مرجع این سه چیز به یک چیز را افلاطون به یک چیز مىداند و آن خیر است پس فقط یک چیز که باید در پى آن بود«خیر» است و آن چیزى که در پى آن بودن اخلاق است«خیر» است. لازم است مطلب را توضیح دهیم
افلاطون عدالت اجتماعى را اینچنین تعریف کرده است
عدالت آن است که کسى آنچه حق او است به دست آورد و کارى را در پیش گیرد که استعداد و شایستگى آن را دارد.»
درباره عدالت فردى مىگوید
عدالت در فرد نیز نظام و انتظام مؤثر و منتیج است، هماهنگى قواى یک فرد انسانى است به این معنى که هر یک از قوا در جاى خود قرار گیرد و هر یک در رفتار و کردار انسان تشریک مساعى کند»
پس مى بینیم که عدالت را چه عدالت فردى و چه عدالت اجتماعى به توازن و تناسب تعریف کرده است توازن و تناسب یعنى زیبائى پس بازگشت عدالت به زیبائى است
از طرف دیگر: زیبائى دو نوع است محسوس و معقول. زیبایى محسوس مانند زیبایى یک گل، یا زیبایى طاووس، یا زیبائى یوسف. اما زیبائى معقول که با عقل قابل ادراک است نه با حس، مانند زیبائى راستى، زیبائى ادب، زیبائى تقوا، زیبائى ایثار و خدمت. زیبائى معقول همان است که از آن به «نیکى» یا «حسن عمل» یا «خیر اخلاقى» تعبیر مىکنیم. زیبایى عدالت از نوع زیبائى معقول است نه محسوس پس بازگشت عدالت به «خیر» و«نیکویى» است
. از طرف دیگر: عدالت، ناموس اصلى جهان است.در همه نظام هستى اصل عدالت و انتظام و تناسب به کار رفته است. جهان به دل و تناسب بر پا است. لهذا اگر کسى از عدالت تخطى کند و «اگر فردى از حد استعدد و قابلیت طبیعى خود پا فراتر گذاشت،مىتواند براى مدت معینى امتیازات و منافعى تحصیل کند ولى خداوند عدالت و انتقام، او را تعقیب خواهد کرد .. . طبیعت مانند راهنماى یک ارکستر است که با باتون مخوف خود، هر سازى را که سر ناسازگارى داشته باشد به جاى خود مىنشاند، و صدا و آهنگ طبیعى او را باز مىگرداند».
از نظر افلاطون اگر کسى فیلسوف بشود، جبرا و قطعا خوب خواهد بود، محال است که کسى واقعا فیلسوف باشد و فاقد اخلاق نیک باشد، چون بد بودن از نادانى است
علیهذا حقیقت عبارت است از درک عدالت جهانى، و درک عدالت اخلاقى
کلمات کلیدی:
آنچه ما را به نابودی خواهد کشاند از این قرار است:
سیاست بدون اصول، لذت بدون وجدان،
علم بدون شخصیت و تجارت بدون اخلاق.
((مهاتما گاندی))
کلمات کلیدی: