همه پدر و مادر ها دوست دارند فرزندانی مسؤولیت پذیر ، مهربان ، صادق و دلسوز تحویل جامعه دهند . اما آموزش این ها مثل تعلیم شنا یا فوتبال یا نواختن پیانو نیست . والدین مشتاقانه می پرسند آیا آموختن اعمال مذهبی به کودکم کمک خواهد کرد؟ خواندن مجله های معنوی و اخلاقی چطور؟ اگر کودکم را در گروه های خدمات اجتماعی بگذارم چطور؟ البته این کارها به این مقصود بسیار مفید و یاری دهنده خواهد بود . اما آنکه واقعا شخصیت کودک را می سازد، خصوصیات خود پدر و مادر است.
بهترین روش برای ذره ذره تزریق کردن این ارزش ها به کودک آن است که پدر و مادر ، خود ، الگوهای قوی و امروزی برای او باشند . عمر برای آن سپری می شود که بزرگترها ، خالق بزرگترهای دیگری باشند . والدینی که حساسیت واقعی خود را نسبت به احساسات و نیازهای کودکشان به او ثابت می کنند در واقع به او می آموزند که احساسات دیگران را بشناسد و دوستشان بدارد .
ارزش ها را نمی توان از کتاب ها و مقالات آموخت . کودکان ارزش ها را خیلی قبل تر از آن هنگام که قدرت خواندن و بحث کردن پیدا کنند می آموزند . ارزش ها ، در روابط متقابل و ساده زندگی روزمره پایه گذاری می شوند . اگر کودکتان شما و ارزش هایتان را دوست دارد و به آنها احترام می گذارد ، برای زندگی خود آنها را خواهد پذیرفت و ارزش های خود خواهد کرد.
نشان دادن عشق بی پایان خود به فرزندان، زیر بنای پدر و مادر خوب بودن است. خوشبختانه، این کار برای بسیاری از پدر ها و مادر ها آسان است. والدین به گونه ای آفریده شده اند که فرزندان خود را دوست بدارند. ما عشق خود را با ابراز علاقه و محبت نشان می دهیم. در آغوش کشیدن یک نوزاد، آرام کردن کودکمان با بوسیدن یا تقدیم کردن یک لبخند اطمینان بخش به نوجوانمان، راه های نامحسوسی برای گفتن این حقیقت هستند که «من دوستت دارم». ما همیشه علاقه مان را با فهمیدن آنچه کودکمان در هر مرحله از زندگی نیاز دارد نشان می دهیم و آن را برایش فراهم می کنیم. این یعنی برای کودک خردسال سرچشمه امنیت بودن و برای کودک نوپا، فراهم کردن محیطی سرشار از دلگرمی و تشویق. برای کودکانی که در سن مدرسه هستند، معلم درس های زندگی بودن و برای نوجوان، راهنمایی کردن به موقع و عاقلانه.
کلمات کلیدی:
کودکان به صورتهای مختلف تحت تأثیر روابط بین پدر و مادرشان هستند. اول آنکه پژوهش ها نشان داده، بزرگسالانی که یک ازدواج سرشار از عشق و محبت دارند، بر فرزندانشان تأثیر گذار ترند. آنها صبورترند و به نیازهای کودکانشان بیشتر توجه می کنند. والدینی که به علت مشاجرات، شاد نیستند، هنگام ارتباط برقرار کردن با فرزندانشان دچار مشکل می شوند. رفتارهای آنها متناقض است و اغلب برای منظم کردن کودکشان، بدرفتاری می کنند. مشکلات آنچنان آنها را به خود مشغول کرده است که به اندازه کافی قادر به نگهداری فرد دیگری نیستند. از طرف دیگر، در آن دسته از ازدواج ها، که ارتباط خوب والدین به طور عمیقی بر کودکانشان تأثیر می گذارد، کودک همیشه در حال رشد و شکوفایی است. وقتی کودکان می بینند که پدر و مادرشان با احترام به نظرات یکدیگر، مشکلات را حل می کنند، اولین درس را می آموزند. اینکه چگونه مشکلات را با خویشتنداری و بدون دعوا حل کنند. وقتی آنها می بینند که پدر و مادرشان به یکدیگر محبت دارند، احساس امنیت و آرامش می کنند. بزرگترین درسی که آنها می آموزند مربوط به زمانی می شود که زندگی مستقلی را آغاز می کنند. خاطرات و درسهای یک ازدواج خوب در زندگی همیشه با آنهاست. بهترین پدر و مادر ها بازیگوش ترین آنان هستند! آنهایی که همیشه به خاطر دارند داشتن تفریح به همراه بچه ها چقدر اهمیت دارد. نه به این معنا که پدر و مادر تفریحات افراطی داشته باشند یا هر لحظه از روز فرزندانشان را سرگرم کنند. به این معنی که با دنیای شاد کودکانشان همراه شوند و بخشی از بازی های آنها باشند. وقتی ما از یک رویداد به رویداد دیگر می رویم، ارزش استراحت بین آن را نادیده می گیریم. اما یک بازی ساده، عمیقاً پر معناست. بازی هایی مانند قایم باشک، وابستگی را به کودکان می آموزد. بازی های تخیلی به بچه ها کمک می کند بفهمند که هستند و که می خواهند باشند. توپ بازی به کودکان توانایی ورزشی شان را می شناساند و به آنها جوانمردی و تعاون می آموزد. بازی همچنین روشی است برای آنکه کودکان، ناکامی های زندگیشان را بهبود بخشند و ترمیم کنند. آنها احساسات مهم خود را با عروسک هایشان یا شکل بازی شان نشان می دهند. بعد از یک عکس برداری پزشکی، آنها دوست دارند دکتر بازی کنند و از شما عکس بگیرند. در این هنگام آنها احساس مسؤولیت می کنند. شاید والدین پر مشغله فکر می کنند برای بازی با عروسک ها یا خانه سازی با کودکانشان وقت ندارند. اما بازی واقعاً می تواند استرس های زندگی پر مشغله ما را کاهش دهد. وقتی پدر و مادر با فرزندانشان بازی می کنند، متوجه می شوند که به طور ناگهانی انرژی بیشتری دارند و احساس بهتری نسبت به خود و کودکانشان پیدا کرده اند. و از همه مهم تر، بازی، ما را به دنیای کودکانمان وارد می کند و چه روشی بهتر از این برای یک رابطه عمیق و پایدار با آنها وجود خواهد داشت؟ خیلی از والدین عقیده دارند استوار بودن در برابر کودکان کار سختی است. آنها نمی توانند قانون ها را هماهنگ کنند. آنها تهدید می کنند اما به آن عمل نمی کنند.«یک هفته از تلویزیون خبری نیست.» یک مادر ممکن است این جمله را به کودکش بگوید، تنها برای آنکه او را تنبیه کرده باشد و تفاوتی بین آن شب و شبهای دیگر ایجاد کند. اما عدم ثبات والدین، نتایج خوبی برای کودکانشان نخواهد داشت. وقتی بچه ها کوچک ترند، تسلیم محدودیت ها می شوند. آنها در جست وجوی قانونهای واقعی هستند. اما در دوران نوجوانی، هنگامی که آن قدرت لازم برای پدر و مادر بودن را در والدین خود نمی بینند، سعی می کنند الگوی خود را در جای دیگر جستجو کنند. در نظام های دیگری که به اصطلاح خانواده دوم او می شوند. عضوی از یک نظام طبقاتی کوچک و به هم پیوسته و بی قانون و با فرهنگی که بی مقدمه و بدون اصالت است. آنها در این دنیای جدید غرق می شوند. در این دنیای جدید، کودکان خوب، انرژی شان را در راه های خطرناک صرف می کنند. آنها بدون احساس گناه دروغ می گویند. الکل و مواد مخدر مصرف می کنند. در سنین پایین به سکس روی می آورند. آنها این کارها را انجام می دهند چرا که در دنیای خانواده دوم آنها این اعمال پذیرفتنی و مشروع است. آنها ممکن است به گرفتن یک نتیجه خوب، بد گمان باشند. زیرا رفتارهای ناراحت کننده والدین خود را به خاطر می آورند یا فکر می کنند این کارها عملی نیست. آنها اغلب محتاط عمل می کنند چرا که از آزار دادن و بی احترامی فرزندانی که احساس می کنند حق دارند آنچه دلشان می خواهد بگویند و انجام دهند، وحشت دارند. بنابراین چه باید کرد؟ راه حل آن است که توازنی بین حمایتی که از کودکانمان می کنیم و استقلالی که به آنها می دهیم برقرار کنیم و هم زمان ساختار روشنی از انتظاراتمان و اینکه چگونه دوست داریم رفتار کنند را در اختیارشان بگذاریم. ساختاری که ثابت و ناشی از طبیعت کودکانه او باشد و تعادلی بین دوست داشتن و محدودیت ها برقرار کند ، نشانه بهترین پدر و مادر هاست.
پیدا کردن زمانی برای سرگرمی و بازیگوشی!
می دانند چگونه بگویند نه!
کلمات کلیدی:
بدون تردید همه ما خیر و صلاح فرزندان مان را می خواهیم . همه می خواهیم تجارب زندگی مان را به آنها منتقل کنیم و همه می خواهیم فرزندان مان طوری بار بیایند که اشتباهات ما را تکرار نکنند.اما همگی اذعان به این مطلب داریم که پرورش کودکان کار پیچیده ای است. به خاطر ویژگی های متفاوت کودکان، هیچ دستورالعمل خاصی برای پرورش همه آنها وجود ندارد. هر کودک برای رشد، بنا به خصوصیات فردی و محیطی اش به روشی متفاوت از دیگر کودکان نیازمند است. آنچه مشاوره می نامند تنها بخش کوچکی را شامل می شود. اما شرایطی برای پرورش بهتر کودکان لازم و ضروری است.
مخصوصاً وقتی روانشناسان خانواده از این شرایط برای شناسایی بهترین پدر و مادرها استفاده می کنند:
واقعیت، تلخ یا شیرین، این است: ما تنها زمانی اجازه داریم از بخش عمده مسؤولیتمان به عنوان والدین چشم پوشی کنیم که کودکانمان را تشویق کنیم خود کارهای شخصی شان را انجام دهند، به آنها بیاموزیم که مستقل بیندیشند، مشکلات شخصی شان را حل کنند و توانایی هایشان را به طور کامل بشناسند و باور کنند.
متأسفانه تعدادی از والدین کارهایی را برای کودکشان انجام می دهند که او به راحتی از عهده انجام آن بر می آید. برای آنکه کودکانمان آسوده باشند و ناراحت نشوند، وظیفه ماست آنها را در مشکلات یاری کنیم و آنها را رهایی بخشیم. اما این کارمان باید به گونه ای باشد که به او بیاموزیم از اشتباه خود درس بگیرد. کودک 2 ساله ما توانایی آن را دارد که خود لباس بپوشد. البته باید به او آموخت چگونه این کار را انجام دهد و لباسهایی در اختیارش گذاشت که پوشیدن و در آوردن آن راحت باشد. هنوز خیلی از والدین، تا وقتی که کودکشان به مهدکودک برود خود لباس به کودکشان می پوشانند. در آنجاست که کودک، این فرصت را می یابد استعدادهای خود را گسترش دهد، تواناییهای خود را بشناسد و حتی از به کار بردن آنها لذت ببرد. همین طور، باید کودکان را تشویق کرد رفتارهای اشتباهشان را بررسی کنند و به یک نتیجه درست برسند. فرض کنید برای مثال یک کودک، دوچرخه اش را در کوچه رها می کند. مطمئناً، برای والدین وسوسه انگیز است که دوچرخه او را سر جای خود بگذارند. اما بهترین کار آن است که کودک را از عواقب این کار با چنین پرسشهایی آگاه کنند: «فکر می کنی برای دوچرخه ات که توی کوچه انداختی چه اتفاقی می افتد؟» اگر شانس یارتان باشد او با این پرسش درباره آن فکر خواهد کرد و به این نتیجه می رسد بهتر است دوچرخه را سرجای خود بگذارد.
کلمات کلیدی:
دو رباعى منسوب به امیرالمؤمنین [على] علیهالسلام در دیوان منسوب به ایشان [است]، در یکى مىفرماید: «براى من سنگ کشى از قلّههاى کوه ـ یعنى چنین کار سختى ـ گواراتر و آسانتر است از اینکه منّت دیگران را به دوش بکشم»
به من مىگویند: در کار و کسب ننگ است؟ و من مىگویم: ننگ این است (مىدانیم على علیهالسلام همین کارهایى را که ما اسمش را عملگى مىگذاریم، انجام مىداد. مثل حفر چاه و قنات، کشت درخت، آباد کردن باغها و احیانا کار به شرط مزد گرفتن، هرچند براى غیر مسلمان. گاهى على علیهالسلام در باغهاى مدینه مىرفت و براى بنىقریظه و بنىالنّضیر که یهودیان مدینه بودند، کار مىکرد و مزد مىگرفت و با آن پول، زندگى مىکرد. قهرا چنین انسانى مورد تهاجم قرار مىگیرد که تو [عار نمىکنى] از چنین کارها؟!
در رباعى دیگر مىفرماید: اگر مىخواهى آزاد زندگى کنى، مثل برده زحمت بکش و آرزویت را از مال هرکسى که باشد، بِبُر. نگو اینکار مرا پست مىکند؛ زیرا از مردم خواستن، از هر چیزى بیشتر ذلّت مىآورد.
وقتى که از دیگران بىنیاز باشى، هر کارى داشته باشى، از همه مردم بلند قدرتر هستى
کلمات کلیدی:
شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام درباره اهمیت کار و جهاد اقتصادی در نگاه اسلام و پیشوایان دین می نویسد: بىکارى، در اسلام مردود و مطرود است و کار به عنوان یک امر مقدّس شناخته شده است....
در زبان دین، وقتى مىخواهند تقدس چیزى را بیان کنند، به اینصورت بیان مىکنند که خداوند فلان چیز را دوست دارد. مثلاً در حدیث وارد شده است: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُومِنَ المُحتَرِف؛ خداوند مؤمنى را که داراى یک حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد» یا اینکه گفتهاند: «اَلکادُّ عَلى عِیالِهِ کَالمُجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ؛ کسى که خود را براى اداره زندگى[اهل و عیالش] به مشقّت مىاندازد، مانند کسى است که در راه خدا جهاد مىکند.» آن حدیث نبوى معروف نیز فرموده است: «مَلعون مَن اَلقى کَلَّهُ عَلَى النّاسِ»؛ هر کسى که بىکار بگردد و سنگینى [اقتصادى] خود را بر دوش مردم بیاندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست. این حدیث در وسائل و بعضى کتب دیگر است. حدیث دیگرى در «بحار» و برخى کتب دیگر هست که وقتى در حضور مبارک رسول الله صلىاللهعلیهوآله درباره کسى سخن مىگفتند که فلانى چنین و چنان است، حضرت مىپرسید: کارش چیست؟ اگر مىگفتند کار ندارد، مىفرمود: «سَقَطَ مِن عَینى؛ یعنى در چشم من دیگر ارزشى ندارد». در این زمینه متون زیادى داریم. در همین کتاب کوچک «داستان راستان» از حکایات و داستانهاى کوچکى که از پیامبر و امیرالمؤمنین على علیهالسلام و دیگر ائمه علیهمالسلام نقل کردهایم، فهمیده مىشود که چقدر کار کردن و کار داشتن از نظر پیشوایان اسلام مقدّس است. درست برعکس آن چیزى است که در میان برخى متصوّفه و زاهد مآبان و احیانا در فکر خود ما رسوخ داشته است که کار را فقط در صورت بیچارگى و ناچارى درست مىدانیم.
یعنى هر کسى که کارى دارد، مىگوییم این بیچاره محتاج است و مجبور است که کار کند. فى حدّ ذاته، آن چیزى که آن را توفیق و مقدس مىشمارند، بىکارى است که خوشا به حال کسانى که نیاز ندارند کارى داشته باشند. حال کسى که بیچاره است، دیگر چه کار مىتوان کرد؟ در صورتى که اصلاً مسئله نیاز و بىنیازى مطرح نیست.
یعنى هر کسى که کارى دارد، مىگوییم این بیچاره محتاج است و مجبور است که کار کند. فى حدّ ذاته، آن چیزى که آن را توفیق و مقدس مىشمارند، بىکارى است که خوشا به حال کسانى که نیاز ندارند کارى داشته باشند. حال کسى که بیچاره است، دیگر چه کار مىتوان کرد؟ در صورتى که اصلاً مسئله نیاز و بىنیازى مطرح نیست.
اولاً کار یک وظیفه است. حدیث «مَلعُون مَن اَلقى کَلَّهُ عَلَى النّاسِ» ناظر به این جهت است، ولى ما اکنون درباره کار از این نظر بحث نمىکنیم که کار یک وظیفه اجتماعى است و اجتماع حقّى برگردن انسان دارد و یک فرد هرچه مصرف مىکند، محصول کار دیگران است. اگر نظریه مارکسیستها را بپذیریم، اساسا ثروت و ارزش و هر چیزى که ارزش دارد، تمام ارزشش به کارى بستگى دارد که در راه ایجاد آن انجام گرفته است. یعنى کالا و کالا بودن کالا در واقع تجسّم کارى است که روى آن انجام شده است. حال اگر این نظریه صد در صد درست نباشد، هر چیزى که انسان مصرف مىکند، دست کم مقدارى از ارزش آن در برابر کارى است که روى آن انجام گرفته است. لباسى که مىپوشیم، غذایى که مىخوریم، کفشى که به پا مىکنیم، مسکنى که در آن زندگى مىکنیم، هرچه را که نظر کنیم، مىبینیم در نتیجه کار دیگران غرق هستیم. کتابى که جلومان گذاشته و مطالعه مىکنیم، محصول کار دیگران است؛ آنکه تألیف کرده؛ آنکه کاغذ ساخته؛ آنکه چاپ کرده؛ آنکه جلد نموده و غیره. انسان در اجتماعى که زندگى مىکند، در محصول کار دیگران غرق است و به هر بهانهاى بخواهد، از زیر بار کار شانه خالى کند، همان فرموده پیامبر است که سنگینى او روى دوش دیگران هست بدون اینکه کوچکترین سنگینى از دیگران به دوش گرفته باشد
کلمات کلیدی: