پيام دوستان
+
هر کسي با ناکسي جامي خورد
روزي از بي مهري اش جا مي خورد فکر فردا را همان فردا بکن
فکر فردا درد فردا مي خورد
من تو را بخشيدم اما گوش کن
روي برگ بخششم يک مهر اما مي خورد
کاغذ صاف گذشته نيست آن
کاغذي که صد طرف تا مي خورد
مهرباني #
ديروز 6:37 عصر
پيام رهايي
چقدر خوب و چقدر پيچيده
مهرباني #
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} @};-;ندارد راه فکرم روشنايي
+
امروز چه روزيه!؟ :)
آفرين! درسته... امروز روز دانشجوئه @};-
دانشجوها!
استادا!
فارغ التحصيلا!
پشت کنکوريا!
مشروطيا!
نخبه ها!
همه و همه...
روزتون مبارک :)
![](http://news.sinodal.org/wp-content/uploads/fbAvatar16Azar.jpg?w=700&h=200)
هما بانو
03/11/11
به خودم تبريک ميگم و به راشد و بقيه :) مهندس فخري، دکتر معزي، دکتر افشار، دکتر سخني، امير جاهد، زندگي کاروانيريال رنگارنگ، مهندس مکانيک، طرح واژه و... (بگيد اضافه شه)
پروانگي، خادمة الشهدا، گل يخ69، حضور پنهان، فانوس، تبسم بهار، قافيه باران، الهه، قاصدک و شاپرک، نرگس، سفير 313، زهرا.م، نيگن خانوم، پرنيا خانم، الهه سکوت، غزل صداقت، هور، زهرابانو، تشنه، هاله، سکوت خيس، تسنيم، ياس، کشتي نجات ما و ... (بگيد اضافه شه)
+
به ياد بچه هاي قديم
هلوع .. الهه .. دكتررحمت سخني Dr.Rah .. شروق z_m .. احمد يوسفي20 .. نه|دي|هشتاد وهشت ... تبسم بهار .. قافيه باران .. بيتا جون .. يک نفس عميق .. دخترشهيد .. حنا خانوم .. محمد عابديني .. نگهبان .. خواهرم آيات .. مکاشفه مسيح .. خاله مهتاب .. آسمان سوم .. تسنيم .. محمد جواد س .. خون شهدا .. حسين كارگر .. پرورش ديني .. هور .. غزل صداقت .. سحر84 .. ابرار.. رافضه
*بقيه در نظر*
هما بانو
03/11/11
سرفرازباشي ميهن من .. ميثاقي نــو .. نسيم .. خادمه شهدا .. مهسا خانوم .. بهدونه .. °•MaRyAm•° ... حرف دل ... هما .ص .. خانم ايماني ... حميده بالايي ... اميرمنصور معزي ... هاله ... نرجس خاتون ... حاج آقا ناظمي ... وستا ... ويدا .. Mon Amour ... ليلا ي مجنون ... بي سر و سامان .. همرنگ دريا .. سکوت خيس ..ماه ومهر فاطمه .. مهاجر .. جناب پاکدل .. جالينوس .. ظهور منجي ... ابرار و ....
+
در بحر فتادهام چو ماهي
تا يار مرا به شست گيرد
در پاش فتادهام به زاري
آيا بود آن که دست گيرد؟
انديشه نگار
03/11/6
+
خدايا
آدمهاي خوب سرراهمان بگذار..
حس بسيار خوبيست
هنگامي که درلحظه ي هجوم غم يانااميدي ياپريشاني
بي هواکسي سرراه آدم سبز بشود
کلامش، نگاهش،حتي نوشتهاش
آرامش وشادي واميد بپاشدبه
زندگيت.
جوادتبريزي
03/11/6
الهي آمين@};- گاه خدا خودرا درظاهرآدم هاي خوب به ما نشان مي دهد،درظاهراوست اما در واقع خداست که باما سخن مي گويد،مولانا مي گويد:هرکه خواهد همنشيني خدا گو نشيند درحضوراوليا،آنکه صدقيامت دردرونش نقدهست اولين آنکه کند همسايه مست.
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} @};اي استاد... :{ من ار چه در نظر يار خاکسار شدم، رقيب نيزچنين محترم نخواهد ماند
+
حالم از دنيا گرفته..... اي دريغا مرهمي:'(
جوادتبريزي
03/11/5
+
رفتيم و پاي بر سر دنيا گذاشتيم
کار جهان به اهل جهان وا گذاشتيم، چون آهوي رميده ز وحشتسراي شهر ،رفتيم و سر به دامن صحرا گذاشتيم....... وقت رفتن است اميد که عمري اگر بود چشم به زيبايي وشکوه وطن باز شود
جوادتبريزي
03/11/5
رفتند جمله همرهان گشتند باهم هم عنان،ماهم چو گرد کاروان ازبعد آنها مي رويم، ساحل بهانه است رفتن رسيدن است،گاهي بايد رفت تاماند.....درودتان باد بانوي خوش ذوق وخوش سخن پارسي.@};-
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} @};-}-ممنون استاد انشالله همه روزي به سر منزل واقعي برسيم، شاد شويم به اندازهي شاديهاي
بيدليل کودکيهايمان ودعا کنيم مردم هم شاد باشند بدون تمام گرههاي کوري
که دامن روزمرگيهاي هايشان را گرفته... باور کنم معجزهاي براي تک تکشان در راه است از خدا خواهم همان خدايي که هيچ وقت سايهاش
از سر من و همه ما کم نميشود... در پناه او باشيد استاد
+
اريک فراهم ميگه عشق مهم است اما مهارت در عشق ورزيدن مهمتر از خودِ عشق است.
از مهارت در عشق ورزيدن، عشق متولد ميشود اما اگر عشق در دام ناعاشق يا نابلدِ عشق، به بند کشيده شود، افسرده ميشود.
نام ديگر عشق افسرده، نفرت است.
کساني که در عشق ورزي نابلد هستند، عشق را افسرده ميکنند و دل را پژمرده. عشق، عاشقِ حاذق ميطلبد نه کاسبِ جاهل.
* راوندي *
03/11/4
+
يــک پــدر
تــنــها يــک پــدر نــيــســت
گــاهي نــان در ســفــره اســت
گــاهي ســقــفــي بــالــاي ســر
و گــاهي جــانــي بــراي زنــدگــيــســت
پــدر ســپــري اســت
بــر نــامــلــايــمــات روزگــار
پــدر فــقــط تــاج ســر نــيــســت
پــدر دنــيــاســت
پيام رهايي
03/10/29
+
مرا باز صدا کن اي عشـــــــــق...
که من از لهجه ي چشمان تو ، شاعر بشوم
در انتظار آفتاب
03/10/29
{a h=n45}مهرباني #{/a} بانوي بزرگوارپارسي،بنظرم هست وشعر همان تراوشات دروني والهاماتي است که برزبان وقلم جاري مي گردد،
+
ديگر جوان نمي شوم
نه به وعده عشق و نه وعده چشمان تو و ديگر به شوق نمي آيم
نه در بازي باد و نه در رقص گيسوان تو
چه نامرادي تلخي
انديشه نگار
03/10/29
+
چقدر زيبا گفتند از نشانه هاي آگاهي سادگيست هر چه آگاهي توسعه يابد انسان ساده تري خواهي شد، هر چه به خود شناسي دست يابي کمتر درگير رفتار عجولانه وگاه سفره سبز بي رونق تفکرات ديگران خواهي شد. زمان آن رسيده که از پله هاي آگاهي بالا روم
انديشه نگار
03/10/29